اسب تک شاخ صورتی بالدار

هر چیزی که بدون مدرک اظهار شود را می‌توان بدون مدرک رد کرد.

اسب تک شاخ صورتی بالدار

هر چیزی که بدون مدرک اظهار شود را می‌توان بدون مدرک رد کرد.

Mastodon
اسب تک شاخ صورتی بالدار

این وبلاگ ، برگه ای است که دلنوشته ها ، نظرات و چیزهایی را که احساس می کنم می تواند برای دیگران آموزنده باشد ،را در آن می نویسم. همه ی آنچه می نویسم ، اگر منبعی جز خودم داشته باشد با منبع خواهم نوشت.
این وبلاگ دیر به دیر اپدیت می شود ولی آپدیت می شود !
سیدسجاد موسوی نژاد سوق

دنبال کنندگان ۷ نفر
این وبلاگ را دنبال کنید

۳۹ مطلب با موضوع «شخصی ، ادبی» ثبت شده است

پشت یک دریچه ی روشن، به دنیایی که هرگز نمی توانم قدم به قدم با آن حرکت کنم چشم دوخته ام. دنیایی که روزهای بسیاری را با ذوق و شوق در آن سپری کرده ام بی آنکه واقعا آنجا باشم. جدید بودم و پیشرو. امروز حدود 12-13 سال از آن روز ها می گذرد از روزهایی که برای وارد شدن به دنیایی مدرن باید پشت چراغ های راهنمای صوتی کامپیوترمان می نشستم تا بتوانم چیزهای جدیدی یاد بگیرم. سوالات جدیدی بپرسم و جواب های جدیدی بیابم. سال ها گذشت و هرچه بیشتر در این مرداب زیبا غرق می شدم روابطم با دنیای حقیقی کمتر و کمتر شد. دنیای صفرها و یک هایی که تازه با آن اشنا شده بودم در عین حال که درست بود می توانست اشتباه باشد. درست از منظر منطق ریاضی زیبایی که پشت خود داشت و اشتباه از منظر حقیقت داشتن و نداشتن داده هایش. در مورد شایعه ها و تصاویر و فیلم ها و صد البته آواتار های مجازی با یک جمله معرفی نامه. روز های بسیاری سپرسی شد و همچنان که بزرگ تر شدم در منجلابی از دانستنی هایی که هرگز مهم نبودند دست و پا میزدم. جواب سوالات بسیاری را یافته ام در حالی که شاید اصلا لازم نبود چنین سوالاتی مطزح شود. و چه بسیار سوالاتی که هرگز نپرسیدم و باید می پرسیدم.

وقتی در دنیای مجازی می گردیم با صفحات و بلاگ هایی روبرو می شویم که از اخرین باری که ائدیت شده اند سال های زیادی می گذرد. آنهایی که با نبودنشان در منظر مرده هایی چون من ، مرده و فراموش شده اند. ولی حقیقتی که وقتی  از نوشتن رها می شوم و وقتی چشم از صفحه روشن مانیتور بر میدارم متوجه می شوم این من هستم که تنها در یک اتاق کوچک ، تنها ، و خسته نشسته ام بی آنکه زندگی کنم چنان مرده ای هستم که در تابوت خود در تنهایی به اینده ای که شاید هرگز در انتظار او نباشد امیدوار است.



  • سجاد موسوی نژاد سوق

استان کهگیلویه و بویراحمد

چند صباحی است که تب تغییر و یا تغییر نکردن اسم استان «کهگیلویه و بویراحمد» بین روشنفکران، دانشجویان ، مردم و مسئولین استان «کهگیلویه وبویراحمد» در فضای مجازی و گپ و گفت های حضوری داغ است. بسیاری بر مبنای دلایلی مخالف و یا موافق تغییر نام استان از «کهگیلویه و بویراحمد» به نام هایی دیگر است. در ادامه مطالبی را که در این مدت از قول و گفته افراد مختلف شنیده‌ام بازگو می کنم.
مخالفین معتقدند این اسم یعنی «کهگیلویه و بویراحمد» اصالت ماست. پدران ما آن را انتخاب کرده اند.بسیاری از افتخارات ما با این نام عجین شده است. تغییر نام استان اولویت اول ما برای برون رفت از محرومیت نیست. هزینه‌های تغییر نام استان می‌تواند سرسام آور باشد. برخی نیز با بیان مطالب قومیت گرایانه به مخالفت با این نام می پردازند.
اما همواره برای پاسخ‌گویی به دوستان مخالف با تغییر نام استان « کهگیلویه و بویراحمد» لازم است ابعاد قضیه روشن شود که چرا تغییر نام استان مهم است ، چرا هویت ما با این نام گره نخورده است ، چرا از جمله عوامل محرومیت ما ( نه بزرگترین دلیل) نام استان است، و چرا تغییر نام استان و هزینه ای مربوط به آن می‌تواند توجیه پذیر باشد.
اولین و مهترین کاری که باید در رابطه با مساله تغییر نام باید به آن بپردازیم این است که «اسم» ، «نام»  و … به چه علتی انتخاب و مورد استفاده قرار میگیرند.
انسان‌ها هم واره در طول تاریخ برای بیان و انتقال یافته های خود برای آن‌ها نامی انتخاب کرده اند. در گذشته های دور که هنوز زبان گفتاری آنچنان پیشرفت نکرده بود ایما و اشاره، تصویر، آواها و … برای بیان و انتقال یافته ها مورداستفاده قرار میگرفت. روانشناسان گوناگونی معتقدند « اسم» باتوجه به شنیده شدن و استعمال زیاد توسط دیگران بر شخصیت و زندگی انسان تأثیر گذار است. اسامی انتخاب شده باید تابع فرهنگ ، موقعیت ، گویش و … باشد . باید زیبا و خوش بیان باشد. باید جامع باشد ولی در جزیئات غرق نشود.
حال این سؤال مطرح می‌شود آیا اسم یه منطقه عظیم مانند یک کشور یا منطقه جغرافیایی باید از همه ی این ویزگی ها برخوردار باشد؟ مسلما جواب به این اسم نه خواهد بود . زیرا با توجه به موقعیت و زبان ما شاید یک اسم بسیار راحت و زیبا باشد ولی در سایر زبان‌ها زشت و ثقیل باشد.و برای هر کدام از ویژگی‌ها می‌توانیم مثال نقض بیاورین ولی باید این اسم جامع باشد تا باعث سر‌خوردگی مردم نشود. در مورد نام استان ما، نامی است که  از نظر بیان سخت می باشد ، دربیان محاوره ای بسیاری از ما به اشتباه تلفظ می‌کنیم  نیز برخی از ما در نوشتار برای سادگی و راحت شدن آن را بصورت مخفف (ک.ب) می نویسیم. این سؤال را مطرح می‌کنم اگر این نام برای ما مقدس است چرا آن‌ها بد تلفظ می کنیم و یا آن را مخفف می نویسیم؟ در حالی که باید آن را به خوبی مشخص کنیم و زیبا بیان کنیم.
 ما هرگز برای بیان قومیت خود از این نام استفاده نمی کنیم. یعنی نمی‌گوییم «کهگیلویه و بویراحمدی ام» در صورتی که بویراحمدی باشیم بویراحمدی میگویم ، در صورتی که گچسارانی باشیم ، گچسارانی و … . معادله ساده ایست به علت آنکه این اسم نه جامع و کامل است و نه بیان آن راحت است.
 همانطور که قبلاً نیز اشاره کرده‌ام یک اسم برای شناخته شدن نیاز مند تکرار و تکرار است حال مایی که خود از تکرار آن طفره می‌رویم چگونه و چطور می توانیم آن را به دیگران بیاموزیم؟
نامی که در زمان های قبل تر   توسط یک مامور نظامی برای ما انتخاب شده ، انتخابی که بی‌شک بدون برنامه و مطالعه انجام شده است. شهرستان‌های کهگیلویه و بویر احمد و گچساران تنها شهرستان‌هایی بودند که دراین استان وجود داشته اند. و این اسم به تناسب اسم کاملی بود(تقریبا) . اما امروزه ما دارای شهرستان‌های مختلف و اقوام مختلفی هستیم. اقوامی که گاهی از نبودن اسم خود در نام این استان احساس نادیده گرفته شدن می کنند. شاید بهتر باشد در مورد نام استان همسایه‌مان « فارس» نیز توضیحی دهم. استان فارس با دارا بودن تنوع فرهنگی و قومی خود دارای یک اسم می‌باشد . فارس ، لر ، ترک ، عرب و … . با این وجود نام فارس بر روی این استان هرگز و هرگز هویت اقوام لر و ترک و عرب این استانرا  مورد تعرض قرار نداده است و آن‌ها همچنان هویت خود را حفظ کرده اند. برای این مهم که تغییر نام استان نمی‌تواند هویت ما را تحت تأثیر قرار دهند مثال بسیار زیاد است ولی بی شک بلند و ثقیل بودن آن در بسیاری از موارد ما را به سوی عدم استفاده از این نام وا می دارد.

درمورد محرومیت استان ما ،‌همین بس که برای توسعه و محرومیت زدایی نیازمند توجه سرمایه گذاران داخلی و خارجی هستیم. نیازمند توجه ویژه مسئولین حکومتی و از همه ی آن‌ها مهم‌تر وحدت و همدلی اقوام و جامعه استمانمان هستیم. همانطور که پیشتر نیز بیان کرده‌ام این اسم نمی‌تواند ضامن هم دلی و وحدت همه ی اقوام و طوائف هم استانی باشد. نمی‌تواند پرچم و نمادی از همه «ما» باشد. از آن مهم‌تر اینکه در دنیا برای ارائه محصولات و داشته ها همواره نیازمند برند سازی هستیم. نام استان را می بایست به عنوان یک برند در نظر داشت . خط مقدم شناختن و دیده شدن این اسم است. همه و همه با شنیدن یک اسم برای خود تصوراتی خواهیم داشت. حال سؤال اینجاست این اسم چه چیزی را به ذهن متبادر می کند؟ از آن چه چیزی در نگاه اول دیده می شود؟ دو اسم که کنار هم قرار گرفته‌اند و به زور حرف اتصال «واو». بسیاری از دوستان در مورد سایر استان های چند کلمه‌ای صحبت کرده اند. استان های خراسان( شمالی – مرکزی- جنوبی) همه با پسوند های خود به طور ضمنی موقعیت خود را نشان می دهد. یا پسوند غربی و شرقی استان های اذربایجان. د رمورد استان های دیگر مانند «سیستان و بلوچستان» و همچنین «چهارمحال و بختیاری» . در مورد اول باید این اشاره را داشته باشیم که این اسم نشانده دو قومیت مجزا از هم در این استان هست و به نوعی متبادر کننده وضعیت جغرافیایی و مردمی این استان هست. یک گسستگی درون این اسم وجود دارد که در صورت سفر به این استان می‌توانید آن را به وضوح ببینید . آیا استان ما هم چنین چیزی هست؟ فقط دو گروه؟ مجزا؟ در مورد چهارمحال و بختیاری نیز شما شاهد دو بخش بختیاری و چهارمحال در این استان هستید که مسلماً ما چنین بخش بندی را -نه حداقل امروزه- نداریم. اسم استان ما نمیتواند یک برند باشد و نمی‌تواند نشانه ای دقیق از طیف های مختلف قومی ما باشد. نه موقعیت جغرافیایی ما را معلوم می‌کند و نه طبیعت ما را. این اسم ابتر است از آن جهت که بطور مناسب انتخاب نشد ، جوان است لذا تغییر آن میتواند بدون درد انجام شود . محرومیت استان ما می‌تواند با استقلال از اسم انتخابی دیگران شروع و با جدا کردن مدیرت بخش‌های مختلف صنعتی خود از استان های همجوار ادامه یابد. می‌توانیم با یک شروع دوباره به سمت جذب و معرفی خود در میان سرمایه گذاران باشیم.این تغییر اسم باید به همراهی ما و رسیدن به این باور باشد که خود برای خود تصمیم می گیریم. باید به سمت تغییر هر آنچه بر ما تحمیل شده است برویم . باید محرومتی که طی سال‌ها و قرن‌ها ما را در برداشت را حذف کنیم ولی وقتی ما در برابر یک اسم که می‌توانیم همه با هم د رانخاب آن سهیم باشیم این چنین متفرق هستیم چطور می‌توانیم در سایر عرصه ها همدیگر را تحمل کنیم و در کنار هم با وجود تفاوت هایمان به احقاق حقوقمان بپردازیم؟
اما در آخر در مورد هزینه‌های این طرح می‌توانیم چند نکته را عرض کنم. اول آنکه نیازمند برگزاری یک انتخابات می باشیم زیرا انتخاب یک اسم برای این منطقه جغرافیایی همانند همه ی مناطق دیگر نیازمند دخیل بودن همه ی مردم این سرزمین باشد. برگزاری انتخابات دارای هزینه‌های م یباشد که م یتوانیم انتظار تأمین آن را از بودجه ی ملی و یا استانی داشته باشیم. درمورد سایر هزینه‌ها می‌توان به تغییر سربرگ های کاغذی در ادارات ، مهر ها،‌ سردرهای ادارات و  اصناف و … اشاره کرد که البته این تغییر نیز می‌تواند با برنامه‌ریزی مدیریت شود. همواره نامه‌ها و سربرگ های جدیدی برای ادارات طراحی و چاپ می شوند. می‌توانیم بدون دور ریز و در چاپ های جدید تغییر نام را اعمال کنیم. از آنجایی که در شناس‌نامه ها نام استان نیامده لذا دراین بخش هیچ مشکلی وجود ندارد.


به امید روزی که نماینده مناسبی از فرهنگ خود در سطح ملی و جهانی باشیم.
سیدسجاد موسوی نژادسوق

  • سجاد موسوی نژاد سوق

دیوار

 

وقتی مثل همیشه
از پنجره به بیرون
نگاه می کنم

تنها دیوار می بینم
دیوار هایی بلند

اه ، خدای من
انگار هنوز در طبقه اول هستم
از چه کسی باید بپرسم :« این همه پله که تا حالا آمده ام چه شده اند؟»

 

وفتی به چشمان  تصویر محو شده ام بر روی شیشه ی پنجره خیره می شوم
انگار تنها یک سکانس تکراری است
یک عکس
بی آنکه حرکتی باشد

اه ، خدای من
ساعت مچی من و عقربه هایش
از چه کسی باید  بپرسم : « این همه ساعت و ثانیه چی شد؟»

وقتی به بیرون
از پنجره نگاه م یکنم
تنها دیوار میبینم
دیوارهایی بلند

  • سجاد موسوی نژاد سوق

سال های زیادی گذشته . از تولدم. از بزرگ تر شدنم . از زندگی کردنم روی این کره خاکی . بعد همه ی این سالها همه ی دستاوردهایم ، همه ی داشته هایم خلاصه شده اند در

« یک عینک ته استکانی »

نه یک کلمه بیشتر ، نه یک کلمه کمتر ...

 

عینک ته استکانی

 

 

  • سجاد موسوی نژاد سوق


پنج سال از اتمام دوره کارشنای ام می گذرد . امروز روز دیدار دوباره همکلاسی های سابق ایت . روزی که پنج سال پیش تعیین کرده بودیم. پنج مرداد ۳۹۵ ساعت ۵ عصر .

وقتی خیلی خوب به این دیدار فکر می کنم دلیلی برای رفتن نمی ینم, اصلا چیز خاصی در این دیدار وجود ندارد.مرز بندی هایی که بین دوستانمان در طی سال ها اتفاق افتاد و از طرفی نبودن همه ی بچه ها این فکر رو تقویت کرده که در این مراسم شرکت نکنم.
روز های زیادی از تعیین این روز گذشته , چرخ زمانه و تقدیر چرخیده و در اخر به اینحا رسیده ایم. ۵ مرداد ماه یک روز مثل همع ی روز های دیگر بی هیچ انگیزه و هدفی .

دیدار دوستان هر چند دلچسب و شادی اور است ولی بیشتر به این فکر می کنم که در اینده انها را خود ببینم و نه در یک گردهمایی فراموش شده.

بچه های مکانیک ۸۶ یاسوج

  • سجاد موسوی نژاد سوق

سکانس اول-

روزها همه مثل هم هستند . همه از یک ساعت خاص شروع می شوند و در یک ساعت خاص تمام میشوند. دیروز برای من مثل همه ی روز های دیگر بود . خیلی ساده از صبح ساعت ۵ که رسیدم تهران شروع شد. بعد از اینکه در سالن ترمینال جنوب کمی برگه هایی که قرار بود چند ساعت دیگر امتحانشان بدهم را مرور می کردم. خسته بودم ولی نه وقتی بای خوابیدن داشتم و نه جایی برای آن.


سکانس دوم-

ساعت ۶ ، با مترو به سمت دانشگاه علم و صنعت (جای امتحان) حرکت کردم. حدود ۷ جلوی در وردی دانشگاه بودم. یک شروع طوفانی ، برای رفتن به داخل دانشگاه ، باید اسم کسی که با او قرار داشتم رو می گفتم  . استاد هنوز نیامده بود و به همین دلیل نگهبان هم اجازه وجود به من نداد. تا ساعت ۹:۱۰ دقیقه جلوی درب نگهبانی ماندم. حدود ۲ ساعت و ۱۰ دقیقه . هرچند استاد هنوز نیامده بود ولی نگهبان به خاطر مسیر زیادی که آمده بودم و خستگی من اجازه داد وارد شوم.


سکانس سوم-

امتحان ساعت ۱۰ و ۱۰ دقیقه برگزار شد. اخرین امتحانی که باید می دادم . همچنان که امتحان می دادیم. استاد جلسه را ترک کرد. و من برای اولین بار در اخرین امتحان درسی ام ، تقلب کردم. نه از ان تقلب هایی که هرچه به دستم رسید را بنویسم ، ولی به هر حال تقلبی کرده ام.


سکانس چهارم-

شام با بچه ها رفتیم بیرون. خیابان ستار خان. برای نماز رفتیم مسجد . توی دستشویی بودم که کیف پولم رو زدن. به همین سادگی . کیف پول و همه ی مدارکم. خیلی خیلی ساده . شبی که قرار بود با دوستام خوش بگذرونم یه جورایی ناراحت کننده شده بود. 


سکانس پنجم-

شب به عنوان یک مفهوم از تاریکی هوا ، و زمانی که برای خواب هست. معلوما وقتی که صبح از خواب بیدار می شویم. انتهاش به شب که می رسیم می خوابیم. حدود ساعت ۱۲ به خاطر خستگی زیاد بی هیچ فکر و استرسی خوابیدم. انگار روز خیلی خیلی زیبایی را پشت سر گذاشته بودم. خیلی زیبا!


  • سجاد موسوی نژاد سوق
صبح ها برای بیدار شدن تنها بهانه ای لازم است. بهانه ای که اگر نباشد شاید تا لنگه ظهر هم بخوابی. اصلا مهم نیست شب قبلش تا دیر وقت بیدار بودی یا نه، مهم این است که بهانه ای برای بیدار شدن داشته باشی.
این روز ها برای بیدار شدن های صبح گاهی مثل چند سال اخیر نه دلیلی دارم و نه بهانه ای. روزمرگی مثل خوره بر زمان و وقت هایم افتاده ، و مثل زالو ثانیه ثانیه های آن را می مکد. آرزوهایی که باید تا امروز به آنها می رسیدم و رسیدن به آنها در اینده ممکن نیست و آرزوهای دیگری که وابسته به دسته قبلی هستند.
و آینده بیشتر از آنکه مرا به وجد بیاورد ، همانند دالان شیشه ای است که تنها و تنها باید از آن عبور کنم بی آنکه در آن نقشی داشته باشم ...


  • سجاد موسوی نژاد سوق

جنین انسان

گاهی ، فقط گاهی لازم می شود بیشتر و بیشتر به اتفاقاتی که در اطرافمان می افتد دقت و توجه کنیم تا به راحتی تناقضات بسیاری را در زندگی، خواسته ها و آرزوهایمان ببینیم. ا هرگز کامل نبوده ایم و احتمالا نخواهیم بود ، تنها اگر عاقلانه و با درایت زتدگی کنیم به سمت کامل شدن سوق می یابیم ولی حیف که همگی پس از بارها و بارها اشتباه و خطا باز هم مرتکب خطاهایی از همان جنس می شویم. موقعیت هایی که قبل از رسیدن با آنها با ولع و شور خاصی به دنبال رسیدن هستیم و وقتی به مقصود رسیده ایم همه ی انچه را برای رسیدن صرف کرده ایم فراموش می کنیم. شروع به ایراد گرفتن و غرغر کردن هایمان تازه شروع می شود و انگار هرگز چنین خواسته ای نداشته ایم. شاید این رفتار از کمال گرایی ما و حس بینهایت خواهی ما ناشی می شود و شاید هم انچنان که « خرمان از پل گذشت» نا شکر و نافرمان می شویم.

زن و شوهری که سال ها و سال ها در تلاش برای بدنیا آوردن فرزندی را صرف کرده اند تصور کنید. سال ها دعا ، نیایش ، معالجه و آزمایش راه حل های جدید ، پذیرفتن حداقل شانس هایی که ممکن است انها را به خواسته شان برساند. سال ها احساس غم، تنهایی و استیصال؛ هدفی که بسیار دور از دسترس به نظر می رسد و شاید جز معجزه هیچ چیز دیگر نتواند آن را ه واقعیت برساند. در میان همه ی این تاریکی ، در میان همه ی این نا امیدی ها، کورسوی امیدی ، به نام پدر شدن، به نام مادر شدن آنها را هشیار و آماده نگه میدارد. پس از سال ها فرزندی به بار می نشیند. فرزندی ناقص. شاید کور، شاید کر ، شاید بدون دست و هزار نقص دیگری که می توان وجود داشته باشد.

حال پدر و  مادر این معجزه را چگونه می توان شرح داد . خوشحالی از براورده شدن ارزویی دیرینه و یا ناراحتی برای نقص فرزند؟ نمی توانم با جدیت در مورد حال و هوای ذهنی آنها اظهار نظر کنم ولی می دانم موقعیت بسیار سختی است. موقعتی که برای هر کدام از ما احساس متفاوتی را ایجاد خواهد کرد. احساس متناقضی که بسیار می تواند کشنده و دردناک باشد.

هدف هایی که با رسیدن به آنها عینیت هدف دارای نواقص و مشکلات جدیدی است که ما را دچار سرخوردگی ذهنی می کند. سال های زیادی است که در چنین برزخی گیرافتاده ام و همانند کنده درختی در دریا ، در جای خود بالا و پایین می روم بی آنکه ساحلی را برای رسیدن متصور باشم.



  • سجاد موسوی نژاد سوق

کمتر از یک هفته تا انتخابات مجلس شورای اسلامی و مجلس خبرگان رهبری باقی مانده است و این روز ها اصطلاح «لیست انگلیسی» لقلقه زبان عده ای شده است. هرچقدر به این قضیه بیشتر نگاه می کنم طنز تلخ و گزنده ی آن بیشتر آزارم میدهد . افرادی که خود را حامیان اصلی و وارثان دیدگاه های امام خمینی (ره) می دانند در این جا با تب و تاب بیشتری و برای اهداف کوتاه مدت خود باعث ایجاد شکاف عمیقی بین نسل های آینده و انقلاب می شوند. تعبیر لیست انگلیسی از دو منظر قابل توجه است:

1- حمایت شبکه های غربی بخصوص بی بی سی از یک لیست

2- درخواست شبکه های غربی برای رای ندادن به یک لیست دیگر

در هر دو حالت فوق به نظر می رسد اصولگرایان دچار اشتباه فاحشی می شوند . انها در ابتدا برای تخریب رقیب به دلیل حمایت بی بی سی از آنها، انگ ضدیت با انقبلاب و مهره دشمن بودن می زنند که این برخورد این شائبه را تقویت می کند که ایا شورای نگهبان بازیچه سرویس های جاسوسی غربی بوده که چنین لیستی را تایید کرده اند؟ با چنین استدلالی آنها به تضعیف شورای نگهبان می پردازند برای رسیدن به چند کرسی بیشتر در مجلس. از طرفی این سوال پیش می آید که چند درصد مردم تهران علایق و اعتقادادت خود را از شبکه های غربی بخصوص بی بی سی دریافت می کنند . آیا نه اینکه حضور میلیونی مردم در 22 بهمن امسال را نشانه همبستگی مردم با نظام و انقلاب می دانند ؟ ایا همین مردم با تخریب ها و توصیه های بی بی سی مبنی بر نفی نظام اسلامی در راهپیمایی 22 بهمن حاضر نشده اند؟ آیا این دیدگاه توهین به مردم شریف تهران نمی باشد؟

در حالت سلبی نیز اصولگرایان با پررنگ کردن نظرات بی بی سی نسبت به لیست های اصول گرایی خود را انقلابی و مسیر خود را درست و اصیل معرفی می کنند. حال این سوال مطرح می شود که چگونه یک شبکه تلویزیونی وابسته به سرویس های جاسوسی از این نوع استدال های داخلی ایران خبر ندارند و خود بصورت آگاهانه نقشه های خود را لو می دهند؟ وقتی در کشور ما تصمیمات مهم را پس از عمل و و اکنش های رسانه ها و سازمان های غربی تنظیم می کنیم ، این بدین معنی است که ما در وضعیتی انفعالی درحال دریافت نظرات غربی ها و عمل مطابق با آتها می کنیم. سرویس های جاسوسی غربی و شبکه های تبلیغاتی مرتبط با آنها چندان اعتقادی به صداقت و اخلاق ندارند و انها برای رسیدن به اهداف خود می توانند نظراتی مخالف منویات واقعی خود را نمایش دهند و بدین ترتیب مسئولان ما در دام آن ها گرفتار شده و در جهت منافع آن ها حرکت می کنند.

در انتها یادآور می شود مردمان تهران ، همان هایی هستند که بر خلاف خواسته های شبکه های غربی در راهمیپایی های مختلف حمایت خود را از انقلاب و نظام جمهوری اسلامی اعلام کرده اند ، لذا نه شبکه بی بی سی و نه انها که در جهت خلاف منافع این نظام اسلامی حرکت می کنند نمی توانند نظرات خود را بر آنها تحمیل کنند و رای انها را که تعیین کننده و سرنوشت ساز است را تحت تاثیر قرار دهند.


به امید پیروزی و سر بلندی ایران عزیر


  • سجاد موسوی نژاد سوق

چقدر از بزرگ شدم متنفر بودم ؛ هرچند الان بزرگ شده ام و این هر روز مرا ازار می دهد. و هر روز آرزوهای دست نیافتی در مقابل امید به موفقیت ،در جدال از پیش باخته ای که در آن امید به آینده بی رمق تر از همیشه سزاوار فراموش شدن است. زندگی به روزمرگی همیشگی اش ادامه می دهد و در این بین صدای نرسیدن ها بلند و بلند تر می شود.

اینها تعابیری هستند که در اوج سادگی به تمامی این روز های مرا شرح می دهند.

24/12/1394

  • سجاد موسوی نژاد سوق