قبلا همیه وقت اضافه داشتم . یعنی انچنان وقت داشتم که نمی دونستم چطور ازش استفاده کنم . و الان هم نمیدونم چطور از وقتم استفاده کنم ولی این بار دلیلش زیاد بودن نیست ، کم بودن وقت هست.
- ۱ نظر
- ۰۴ مرداد ۹۸ ، ۱۷:۲۲
قبلا همیه وقت اضافه داشتم . یعنی انچنان وقت داشتم که نمی دونستم چطور ازش استفاده کنم . و الان هم نمیدونم چطور از وقتم استفاده کنم ولی این بار دلیلش زیاد بودن نیست ، کم بودن وقت هست.
پشت یک دریچه ی روشن، به دنیایی که هرگز نمی توانم قدم به قدم با آن حرکت کنم چشم دوخته ام. دنیایی که روزهای بسیاری را با ذوق و شوق در آن سپری کرده ام بی آنکه واقعا آنجا باشم. جدید بودم و پیشرو. امروز حدود 12-13 سال از آن روز ها می گذرد از روزهایی که برای وارد شدن به دنیایی مدرن باید پشت چراغ های راهنمای صوتی کامپیوترمان می نشستم تا بتوانم چیزهای جدیدی یاد بگیرم. سوالات جدیدی بپرسم و جواب های جدیدی بیابم. سال ها گذشت و هرچه بیشتر در این مرداب زیبا غرق می شدم روابطم با دنیای حقیقی کمتر و کمتر شد. دنیای صفرها و یک هایی که تازه با آن اشنا شده بودم در عین حال که درست بود می توانست اشتباه باشد. درست از منظر منطق ریاضی زیبایی که پشت خود داشت و اشتباه از منظر حقیقت داشتن و نداشتن داده هایش. در مورد شایعه ها و تصاویر و فیلم ها و صد البته آواتار های مجازی با یک جمله معرفی نامه. روز های بسیاری سپرسی شد و همچنان که بزرگ تر شدم در منجلابی از دانستنی هایی که هرگز مهم نبودند دست و پا میزدم. جواب سوالات بسیاری را یافته ام در حالی که شاید اصلا لازم نبود چنین سوالاتی مطزح شود. و چه بسیار سوالاتی که هرگز نپرسیدم و باید می پرسیدم.
وقتی در دنیای مجازی می گردیم با صفحات و بلاگ هایی روبرو می شویم که از اخرین باری که ائدیت شده اند سال های زیادی می گذرد. آنهایی که با نبودنشان در منظر مرده هایی چون من ، مرده و فراموش شده اند. ولی حقیقتی که وقتی از نوشتن رها می شوم و وقتی چشم از صفحه روشن مانیتور بر میدارم متوجه می شوم این من هستم که تنها در یک اتاق کوچک ، تنها ، و خسته نشسته ام بی آنکه زندگی کنم چنان مرده ای هستم که در تابوت خود در تنهایی به اینده ای که شاید هرگز در انتظار او نباشد امیدوار است.
چقدر از بزرگ شدم متنفر بودم ؛ هرچند الان بزرگ شده ام و این هر روز مرا ازار می دهد. و هر روز آرزوهای دست نیافتی در مقابل امید به موفقیت ،در جدال از پیش باخته ای که در آن امید به آینده بی رمق تر از همیشه سزاوار فراموش شدن است. زندگی به روزمرگی همیشگی اش ادامه می دهد و در این بین صدای نرسیدن ها بلند و بلند تر می شود.
اینها تعابیری هستند که در اوج سادگی به تمامی این روز های مرا شرح می دهند.
24/12/1394