تراوشات ذهنی آشفته - ندای 1
روز های تکراری خوابگاه . یک منظره ثابت . خوابگاه مکعبی . تیک تیک ساعت .
اینها اتفاقات جاری هر روز من هستند. پشت میز نشستن و از پنجره، خوابگاه مکعبی روبرو را نگاه کردن. صدای تیک تیک ساعت عقربه ای بالای سرم و اینها همه ی یک روز من در خوابگاه هستند. روز های زیادی است که به همین منوال گذشته. روز هایی سراسر خستگی و سکوت. در میان این تکرار اجباری ، گاهی تنها دوست دارم در گذشته می ماندم . احساس می کنم در هیاهوی کودکی و نوجوانی گم کرده ای دارم که امروز برای دیدن و شنیدنش بی قرار و اشفته خاطرم. هراس از فردا و امروزی که در ان زندگی می کنم و هراس از حقایقی که پیشتر بدان واقف نبودم مرا در انزوای خود خواسته ای کشانده که هر روز و هر لحظه از روز هایم را دردناک و غیر قابل تحمل می کند. زندانی که طی سال ها برای خودم ساخته ام. زندانی به نام " من ". در نگاه منظره ی تکراری هر روز گاهی میان حرف ها و خاطرات دیگران ، دنبال اشتباهات و گم شده هایم می گردم. ولی دریغ که سر نخ های کوتاه در میان ذهن اشفته ام ، راه به جایی نمیبرند . و در میان آرزو ها و خاطرات خیالی و توهمات ذهنیم گم میشوند.
خاطراتی که به جای حقیقی بودن ، سر شار از تصاویر مبهم و گنگی است که با ذهن خیال پردازم آنها را رنگ و نقش داده ام. خاطراتی که از نگاه من گاهی انچنان زیبا که وصف ناپذیر و گاهی انچنان زشت که بی ارزش برای یاداوری. خاطراتی که در حقیقت نه انچنان زیبا و نه انچنان زشت بودن. خاطراتی کاملا معمولی و ساده که گاهی ارزش خاطره بودن هم ندارند.
کرمان - خوابگاه شماره 9 - اتاق 305
- ۹۲/۰۸/۰۶